برند گذاری مفهومی فراتر از بازاریابی و فروش جینهای طراحیشدهی «فلان برند» و محصولات دیگر را در بر میگیرد.
برند یک شرکت معرفِ هویت بازار آنها است؛ آنها چه کسانی هستند، چه کار میکنند، چه نوع کیفیتی را عرضه مینمایند، آوازهی اعتبارشان چه قدر است و غیره. در نتیجه، بازاریابی برند تقریباً برای هر شرکتی مهم است. از شرکت هایی که غلات می فروشند تا شرکت هایی که تکنولوژی های جدید عرضه میکنند.
حتی زمانی که یک شرکت محصولی را به عنوان یک محصول عام، کلّی و بدون برند میفروشد (مثل پودر لباسشویی)، آن محصول عام و عمومی باز هم نام آن شرکت را بر خود دارد و بر اعتبار آن شرکت تاثیر میگذارد. بعد از تجربهی نخست، اگر شما از این پودر لباسشویی خوشتان نیاید، قبل از خرید هر محصول «عام» دیگری از همان شرکت تردید خواهید داشت و دوباره فکر خواهید کرد.
تقسیم بندی بازار (Market Segmentation) یکی از بحثهای بسیار مهم در بازاریابی و فروش است که به علت اهمیتش، ما در متمم آن را در قالب سلسله درسهای جداگانه ارائه کردهایم.
چون تجربه نشان داده که این نوع جدا کردن درسها، باعث تمرکز بیشتر دوستان متممی بر موضوعات و یادگیری بهتر و عمیقتر میشود (ما این کار را پیش از این هم انجام دادهایم. به عنوان مثال، بحث حمایت اجتماعی را از دلِ درسهای مدیریت استرس بیرون آوردهایم).
با این حال، برای تأکید بر اهمیت تقسیم بندی بازار و نیز ایجاد انگیزه در شما برای مطالعهی دقیقتر این بحث، تعدادی سوال را در اینجا فهرست کردهایم.
سوالهایی که برای یافتن پاسخ آنها، نیازمند درک مفهوم بخش بندی بازار و نیز استفاده از ابزارهای آن هستیم.
بنابراین، درس حاضر، صرفاً تعدادی سوال است.
سوالهایی که پس از آن میتوانید با انرژی و انگیزه بیشتری، به سراغ درسهای تقسیم بندی بازار بروید:
بازار انبوه عرضهی یک محصول
من دستمال کاغذی تولید و عرضه میکنم.
آیا باید بازار خود را یک بازار انبوه و یکنواخت در نظر بگیرم یا بهتر است آن را به چند بخش تقسیم کنم و دربارهی هر بخش، جداگانه تصمیم گیری و سیاستگذاری کنم؟
تقسیم بازار بر اساس جنسیت
شرکت ما لوازم خانگی به بازار عرضه میکند. در گذشته مخاطب هدف خود را خانم های خانهدار در نظر میگرفتیم.
آیا هنوز هم، همین تقسیم بندی بازار درست است؟ یا بهتر است به شکل دیگری به بازار نگاه کنیم؟
اگر قرار است بخش بندی بازار به شکل متفاوتی انجام شود، آیا این تفاوت بر روی شکل تبلیغات و طراحی پیام تبلیغاتی ما نیز تأثیر میگذارد؟
دریافت ایمیل هفتگی متمم
ما در متمم به صورت هفتگی برای دوستانی که در صفحهی تنظیمات گزینهی دریافت ایمیل هفتگی را فعال کردهاند، ایمیل میفرستیم. آیا تقسیم این دوستان به دو گروه زیر، دادههای جدیدی در اختیار ما قرار میدهد؟
دوستانی که ایمیل خود را به صورت هفتگی چک میکنند.
دوستانی که ایمیل خود را هر چند هفته یک بار چک میکنند.
یا به عنوان یک پرسش دیگر، آیا منطقی است دوستان متممی فعال را به صورت زیر تقسیم کنیم؟
کسانی که ترجیح میدهند ایمیل بگیرند.
کسانی که میلی به دریافت ایمیل ندارند.
آیا این تقسیم بندی حاوی اطلاعات ارزشمندی است؟ یا اینکه صرفاً یک بار اضافه بر دوش ما میگذارد؟
تقسیم بندی بازار سرمایه
ما در یک استارت آپ مشغول به کار هستیم که در حوزهی ارائه مشاوره دربارهی مدیریت پورتفولیو و فعالیت در بازار سرمایه فعالیت میکند.
بازار خدمات مشاوره مالی، بازار بزرگ و ارزشمندی است. اما نمیدانیم که چه الگویی برای تقسیم بندی مشتریان این بازار، مفید است.
آیا ما باید به همهی کسانی که درخواست خدمات مشاوره دارند، پاسخ مثبت بدهیم؟
آیا تبلیغاتمان باید عمومی باشد؟
چه بخشهایی از این بازار، مشتری ما نیستند؟
کدام بخش از مشتریان، زودتر به ما اعتماد میکنند و به کمک آنها میتوانیم گامهای اولیهی رشد شرکت را برداریم؟
بازار درخواستکنندگان خدمات تولید محتوا، چگونه تقسیم بندی میشود؟
من میخواهم خدمات خود را به کدام یک از بخشهای بازار ارائه دهم؟
آیا در ابتدای کار میتوانم تقسیم بندی بازار را به شکل مناسب و کاربردی انجام دهم؟ یا بهتر است چند ماه به صورت آزمایشی بازار را به شکل انبوه هدف قرار دهم و سپس درباره بخش بندی بازار – بر اساس دادههای واقعی – تصمیم بگیرم؟
تشکیل باشگاه مشتریان
واحد مدیریت ارتباط با مشتری، یک سال پیش باشگاه مشتریان را راهاندازی کرده و در این مدت، برنامههای متنوعی (از تخفیف، قرعه کشی، ارسال هدیه) اجرا شده است.
اکنون با دادههایی که در این یک سال از رفتار مشتریان به دست آوردهایم، چه کار کنیم؟
آیا میتوانیم بر این اساس، مشتریان خود را تقسیم بندی کنیم و در سالهای آتی، اثربخشی سیاستهای باشگاه مشتریان را بهبود دهیم؟
پیچیدگی و ظرافت تصمیم گیری در کسب و کار، مدیریت استراتژیک را ضروری می سازد. مدیریت فعالیتهای متنوع و چند بعدی درونی، تنها بخشی از مسؤولیتهای مدرن مدیران است. محیط بلافصل برونی مؤسسه مجموعه بعدی عوامل چالش انگیز را فرا می آورد. این محیط، رقبا را هر وقت که سود امکان پذیر به نظر آید، تأمین کنندگان منابعی که روز به روز کمیاب تر می شوند، سازمانهای دولتی که بر تبعیت از مقرراتی فزاینده نظارت می کنند و مشتریانی که خواسته های غالبأ نامعقول شان باید پیش بینی شود را در بر می گیرد. محیط برونی دور نیز بر جو عمومی ولی با نفوذی که مؤسسه در آن قرار دارد تأثیر می گذارد. این محیط شرایط اقتصادی، تغییرات اجتماعی، رجحان های سیاسی و پیشرفتهای فنی را در برمی گیرد که همه را باید پیش بینی، نظارت و ارزیابی کرد و در تصمیم گیری سطح بالا دخالت داد. با این وجود این تأثیرها غالبا پائین تر از چهارمین عامل عمده در تصمیم گیری مدیریت عالی قرار می گیرند، که عبارت است از، هدفهای متعدد و غالبأ ناپایدار صاحبان منافع مؤسسه: سهامداران، مدیران عالی، کارکنان، اجتماعات، مشتریان و کشور. به منظور برخورد اثربخش با همه عواملی که بر توانایی شرکت در رشد سود آور آن تأثیر دارند، مدیران فرایندهای مدیریت استراتژیک را به گونه ای طراحی می کنند که به نظرشان وضعیت بهینه مؤسسه را در محیط رقابتی اش تسهیل می نماید. چنین استقراری به این لحاظ امکان پذیر است که فرایندهای استراتژیک برآورد دقیق تری از تغییرات محیطی فراهم می کنند و برای واکنش نسبت به فشارهای داخلی یا رقابتی آمادگی بیشتری پدید می آورند. از پایان جنگ دوم جهانی به این سوی، فرایندهای مدیریتی با دامنه وسیع و مقیاسی بزرگ، بویژه به عنوان عکس العمل بزرگ شدن اندازه و تعداد مؤسسات رقیب، توسعه دخالت دولت به عنوان یک خریدار، فروشنده، ناظم و رقیب در بازار آزاد، و درگیر شدن بیشتر کسب و کار در بازرگانی بین المللی، به شدت پیچیده شده اند. می توان گفت که عمده ترین پیشرفت فرایندهای مدیریت، در دهه ۱۹۷۰ روی داد. «برنامه ریزی بلندمدت»، «مدیریت مؤسسات جدید»، «طرح ریزی، برنامه ریزی، بودجه بندی» و سیاست بازرگانی»، با تأکید بیشتر بر پیش بینی محیط و ملاحظات درونی و برونی در تدوین و اجرای برنامه ها در هم تنیده شد. این رویکرد فراگیر به عنوان مدیریت استراتژیک یا برنامه ریزی استراتژیک شناخته می شود (۱) تعریف:
مدیریت استراتژیک عبارتست از:
مجموعه تصمیمات و فعالیتهای موجد صورت بندی و اجرای استراتژی طراحی شده برای دستیابی به هدفهای سازمان.
این کار شامل توجه به نه حوزه پراهمیت است:
تعیین رسالت شرکت، شامل بیانیه های کلی درباره قصد، فلسفه و هدفهای آن.
تجزیه و تحلیل شرکت به نحوی که وضعیت و توانایی های درونی آن را نشان دهد.
ارزیابی محیط خارجی شرکت برحسب رقابت و عوامل عمومی اوضاع و احوال.
تجزیه و تحلیل گزینه های ممکن که از برابر نهادن وضعیت شرکت و محیط خارجی نمایان شده اند.
تشخیص گزینه دلخواه، هنگامی که امکانات در پرتو رسالت شرکت سنجیده می شود.
انتخاب استراتژیک مجموعه هدفهای بلندمدت و استراتژی های اصلی لازم برای دستیابی به گزینه دلخواه
تدوین هدفهای سالیانه و استراتژی کوتاه مدت سازگار با هدفهای بلندمدت استراتژی های اصلی.
اجرای تصمیمات انتخاب استراتژیک براساس تخصیص منابع بودجه شده با تأکید بر ماهنگی میان فعالیتها، کارکنان، ساختار، تکنولوژی و نظام پاداش.
بررسی و ارزیابی موفقیت فرآیند استراتژیک برای استفاده در کنترل و به عنوان درون دادی برای تصمیمات آینده..
همچنانکه این ارائه نه مورد نشان می دهد؛ مدیریت استراتژیک، برنامه ریزی، راهبری، سازماندهی و کنترل تصمیمات استراتژیک و فعالیت های کسب و کار را در برمی گیرد. استراتژی در نظر مدیران، به معنای برنامه های مقیاس بزرگ و آینده نگر برای تعامل با محیط رقابتی به منظور بهینه کردن دستیابی به هدفهای سازمان است. بنابراین استراتژی در واقع «برنامه بازی» مؤسسه است. اگر چه استراتژی همه نیازهای آینده (انسانی، مالی و مواد را به تفصیل بیان نمی کند، ولی چارچوبی برای تصمیم گیری مدیریتی فراهم می سازد. استراتژی، آگاهی شرکت درباره نحوه رقابت کردن، در برابر کی، کی، کجا و برای چه را نشان می دهد.
ابعاد تصمیمات استراتژیک
کدام یک از تصمیمات کسب و کار مؤسسه، استراتژیک است و لذا سزاوار توجه مدیریت استراتژیک؟ مسائل استراتژیک، معمولا، شش بعد قابل تشخیص دارند: مسائل استراتژیک به تصمیمات مدیریت عالی نیاز دارند. تصمیمات استراتژیک در آن واحد با چند بخش از عملیات مؤسسه سروکار دارند. بنابراین، دخالت مدیریت عالی در تصمیم گیری ضروری است. تنها در این سطح چشم انداز درک و پیش بینی اثرات گسترده و پیامدهای آن و قدرت تصویب تخصیص منابع لازم برای اجرا وجود دارد. مسائل استراتژیک مستلزم تخصیص مقادیر زیادی از منابع شرکت است. تصمیمات استراتژیک بنا به ماهیت شان با مصرف مقادیر زیادی از منابع شرکت سروکار دارند. نیروی انسانی، دارایی های فیزیکی یا پول لازم باید از منابع داخلی تأمین شود یا از بیرون مؤسسه فراهم گردد. در هر یک از این شیوه ها تصمیمات استراتژیک، من نسبت به جریانی از فعالیت ها در طی مدتی دراز متعهد می کند و لذا منابع معتنابهی با بر می گیرد. مسائل استراتژیک اثرات عمده ای بر رونق بلندمدت مؤسسه دارند. تصمیمات استراتژیک ظاهرة مؤسسه را برای مدت درازی، معمولا پنج سال، متعهد می سازد؛ با این وجود چارچوب اثرات آن بسی فراتر از این مدت است. به مجرد آن که، مؤسسه خود را به یک گزینه استراتژیک در یک جهت عمده متعهد ساخت، تصویر ذهنی رقابت و مزیت های آن معمولا به همان استراتژی متصل می شوند. مؤسسات در برخی بازارهای برای برخی محصولات و با برخی ویژگیها شناخته می شوند. انتقال از این بازارهای محصولات یا تکنولوژی ها از طریق اتخاذ یک استراتژی کاملا متفاوت، پیشرفتهای قبلی را به خطر می اندازد. بنابراین، تصمیمات استراتژیک – خوب یا بد – تأثیر بلندمدتی بر مؤسسه دارند. مسائل استراتژیک آینده نگر هستند. تصمیمات استراتژیک برپایه برآوردها و پیش بینی های مدیران است نه براساس آنچه که می دانند. تأکید بر تدوین پیش بینی هایی است که به مؤسسه امکان می دهد، بهترین گزینه استراتژیک را انتخاب نماید. در محیط در حال تغییر و رقابتی بازار آزاد، مؤسسه موفق باید موضعی آینده ساز و سبقت جویانه نسبت به تغییر اتخاذ نماید. مسائل استراتژیک معمولا پیامدهای عمده چند وظیفه ای با چند کسب وکاری دارند. تصمیم استراتژیک هماهنگ کننده است. تصمیم درباره عواملی چون ترکیب مشتریان، تأکید رقابت، و یا ساختار سازمانی لزوما شماری از واحدهای کسب وکار استراتژیک مؤسسه، وظیفه ها، بخش ها و یا واحدهای برنامه را در بر می گیرد. هر یک از این حوزه ها از طریق تخصیص یا تخصیص مجدد مسؤولیت ها و منابع مربوط به تصمیم تحت تأثیر قرار می گیرند.
مسائل استراتژیک در نظر گرفتن عوامل محیط خارجی مؤسسه را ضروری می سازند. همه مؤسسات کسب و کار در یک سیستم باز قرار دارند. آنها بر وضعیت برونی اثر می گذارند و از آن به میزان معتنابه و غیرقابل کنترلی اثر می پذیرند. بنابراین برای موفقیت در دستیابی به جایگاه مناسبی در وضعیت رقابتی آینده، مدیران مؤسسه باید نگاهشان به فراتر از محدوده عملیات خود مؤسسه باشد. آنها باید بدانند که دیگران (مثلا رقبا، مشتریان، تأمین کنندگان، بستانکاران، دولت و کارکنان احتمالا به چه کاری دست خواهند زد.
سطوح مختلف استراتژی
سلسله مراتب تصمیم گیری مؤسسات کسب و کار معمولا شامل ۳ سطح است. در بالا، سطح مؤسسه عمدتا شامل اعضای هیئت مدیره، مدیر عامل و مدیران اداری است. این گروه مسؤول عملکرد مالی کل مؤسسه و دستیابی به هدفهای غیرمالی به عنوان مثال تصویر ذهنی و مسؤولیت اجتماعی مؤسسه می باشند. تا حدود بسیاری، جهت گیری در سطح مؤسسه، خواست سهامداران و جامعه در سطحی وسیع را باز می تاباند. به ویژه در مؤسسات دارای چند کسب وکار، یکی از مسؤولیتهای کسانی که در سطح مؤسسه اند، تعیین کسب وکارهایی است که مؤسسه باید وجهه همت خود سازد. افزون بر این، دفاتر مدیریت عالی هدفهایی تعیین می کنند و استراتژیهایی تدوین می نمایند که فعالیت های هر یک از کسب و کارهای مؤسسه و حوزه وظیفه ای این کسب وکارها را به هم مرتبط سازد. با استفاده از رویکرد پرتفوی (سبد سرمایه گذاری) در مدیریت استراتژیک، مدیران استراتژیک سطح مؤسسه کوشش می نمایند که معمولا ضمن برنامه ریزی برای افق مالی پنج ساله از توانایی های متمایز خود در صنعت مربوطه بهره برداری نمایند. دومین رده سلسله مراتب تصمیم گیری، سطح کسب و کار است که عمدتا مدیران مؤسسه و کسب و کار را در بر می گیرد. این مدیران باید بیانیه های عمومی م ا جهت ها و مقاصد سطح مؤسسه را به هدفها و استراتژی های ملموس وظیفه ای برای بخش های کسب وکار یا واحد استراتژیک کسب و کار تبدیل نمایند. در واقع، مدیران استراتژیک سطح کسب و کار باید مبنایی را که شرکت می تواند در یک میدان محصول – بازار انتخاب شده رقابت کند، معین نمایند. در مبادرت به این کار، سع می کنند که پرسودترین و نوید بخش ترین بخش بازار را شناسایی کرده و در اختیار گیرند این بخش بازار، قسمت نسبتا منحصر به فردی از کل بازار است که مؤسسه می تواند به لحاظ مزیت های رقابتی خود مدعی شود و از آن دفاع کند. هر شرکتی، حتی بزرگترین چند ملیتی ها، برای کارآیی مداوم به قوت بخش های بازار متکی است. سومین رده، سطح وظیفه ای است که عمدتا مدیران محصول، جغرافیایی و حوزه های وظیفه ای را در برمی گیرد. مسؤولیت آنها تدوین هدف های سالیانه و استراتژیهای کوتاه مدت در زمینه هایی مثل تولید، عملیات، تحقیق و توسعه مالی و حسابداری؛ بازاریابی و روابط انسانی است. با این وجود، مسؤولیتهای بزرگتر آنها در اجرا یا پیاده کردن برنامه های استراتژیک مؤسسه است. در حالی که مدیران سطح مؤسسه و سطح کسب و کار توجه خود را به «انجام کارهای درست» معطوف می دارند، مدیران وظیفه ای باید بر «انجام درست کارها» تأکید نمایند. لذا، آنها مستقیما مسائلی چون کارآیی و اثربخشی نظام های تولید و بازاریابی، دامنه و کیفیت خدمات مشتری و موفقیت محصولات و خدمات ویژه در افزایش سهم بازار را مورد نظر قرار میدهند. شکل ۱ – ۱ هر ۳ سطح مدیریت استراتژیک را همچنانکه در عمل واقعا قرار دارند، نشان می دهد. در نمونه ۱، مؤسسه تنها به یک کسب و کار اشتغال دارد و مسؤولیتهای سطح مؤسسه و کسب و کار هر دو در یک گروه از مدیران، متمرکز است. این ساختار کم و بیش مشابه الگوی سازمانی مؤسسات کوچکی است که تقریبا ۹۵ درصد کل مؤسسات ایالات متحده را تشکیل می دهند.
نمونه ۲، ساختار سنتی مؤسسه ای است که از ۳ سطح کاملا فعال تشکیل شده است. روبنا در سطح مؤسسه است، در حالی که سطح کسب و کار به فعالیتهای سطح وظیفه ای جهت می دهد و از آن حمایت می نماید. رویکرد اتخاذ شده در خلال این کتاب را نمونه ۲ به خوبی تصویر می کند. بنابراین به فراخور حال، مطالبی از نقطه نظر هر یک از سطوح مدیریت استراتژیک شرح داده خواهد شد. به این ترتیب این کتاب یکی از کاملترین و روزآمدترین بحثهای فرآیند مدیریت استراتژیک را ارائه می کند.
ویژگیهای تصمیمات مدیریت استراتژیک
ویژگی های تصمیمات مدیریت استراتژیک با توجه به سطح فعالیت استراتژیک متفاوت است. همچنانکه در شکل ۲-۱ نشان داده شده است، تصمیمات سطح مؤسسه بیشتر گرایش ارزشی، معنوی دارند و عینی بودن آنها کمتر از تصمیمات مربوط به تدوین و اجرای استراتژی سطح کسب و کار و وظیفه است. خطر بزرگتر، هزینه و احتمال سود بیشتر و هم چنین افق های زمانی بلندتر و نیاز بیشتر به انعطاف پذیری نیز از مشخصه های تصمیمات سطح مؤسسه است. این ویژگی ها، پیامدهای منطقی دور از دسترس آینده نگر، ابتکاری و فراگیر فعالیت استراتژیک سطح مؤسسه است. نمونه های تصمیمات سطح مؤسسه عبارتند از انتخاب کسب و کار (رشته فعالیت)، خط مشی های تقسیم سود، منابع بلندمدت تأمین مالی و رجحان هایی برای رشد در انتهای دیگر پیوستار، تصمیمات سطح وظیفه ای عمدتا مسائل عملیاتی متمرکز بر فعالیت را در بر می گیرد. این تصمیمات دوره ای اتخاذ می شوند و مستقیما به اجرای بخشی از استراتژی یکپارچه صورت بندی شده در سطح مؤسسه و در سطح کسب و کار می انجامد. بنابراین، تصمیمات سطح وظیفه ای نسبتا کوتاه مدت اند و خطر و هزینه کمتری به همراه دارند، زیرا به منابع موجود وابسته اند. تصمیمات سطح وظیفه ای معمولا با فعالیتهایی سروکار دارند که به حداقل هماهنگی سراسری مؤسسه نیاز دارند. این فعالیتها ضمیمه فعالیتهای جاری حوزه های وظیفه ای می شوند و قابل انطباق بر فعالیتهای جاری هستند، لذا برای اجرای موفق آنها به حداقل هماهنگی نیاز می افتد. اگر چه قابلیت سودآوری تصمیمات سطح وظیفه ای در مقایسه اندک است، ولی نظر به این جلب می کنند. که این تصمیمات نسبتأ عینی و عددی هستند، تجزیه و تحلیل و توجه بسیاری را به خود جلب می کند.
ارزش مدیریت استراتژیک
منافع مالی
جاذبه هر رویکرد مدیریتی، انتظار رهنمون شدن به سود بیشتر برای مؤسسه است. این، به ویژه درباره نظام مدیریت استراتژیک با تأثیر عمده ای که بر تدوین و اجرای برنامه ها دارد، صادق است. مجموعه ای از مطالعات انجام شده درباره سازمانهای کسب و کار، تأثیر فرآیندهای مدیریت استراتژیک را بر نتیجه نهایی اندازه گیری کرده اند. یکی از نخستین مطالعات عمده توسط آنسوف و همکاران در سال ۱۹۷۰ اجرا گردید (۴) در بررسی ۹۳ مؤسسه تولیدی آمریکایی، پژوهشگران دریافتند که برنامه ریزان رسمی که از رویکرد مدیریت استراتژیک استفاده می کردند، بر حسب معیارهای مالی که فروش، دارایی ها، قیمت فروش، درآمد هر سهم و رشد درآمد را اندازه می گرفت، نسبت به مؤسسات بدون برنامه ریزی، موفقیت بیشتری کسب نموده بودند. برنامه ریزان همچنین در پیش بینی نتیجه فعالیت های عمده استراتژیک دقت بیشتری داشتند. دومین پژوهش پیشاهنگ توسط تیون و هاوس در سال ۱۹۷۰ چاپ شد که ۳۶ مؤسسه در شش صنعت مختلف را مطالعه کرده بودند [۵]. آنها دریافتند که برنامه ریزان رسمی در صنایع نفت، غذایی، دارویی، فولاد، شیمیایی و ماشین آلات بطور قابل ملاحظه ای از مؤسسات بدون برنامه در همان صنایع پیشی گرفته بودند. به علاوه، برنامه ریزان، عملکرد خودشان را به میزان معتنابهی بعد از پیاده کردن فرآیند رسمی در مقایسه با عملکرد مالی در سالهای بدون برنامه ریزی، بالا برده بودند. بعدأ (۱۹۷۲) هارولد از تکرار بخشی از پژوهش تیون و هاوس درباره شرکتهای دارویی و شیمیایی گزارش داد (۶). یافته های او مطالعه پیشین را تأیید کرد و در واقع نشان داد که تفاوت میان عملکرد مالی مؤسسات با برنامه ریزی و مؤسسات بدون برنامه ریزی در طول زمان افزایش یافته بود…
در ۱۹۷۲ فولمر و رو، مطالعه ای از تجربه مدیریت استراتژیک ۳۸۶ شرکت طی ۳ سال منتشر کردند. نویسندگان دریافتند که مؤسسات تولیدکننده کالاهای بادوام، با مدیریت استراتژیک از مؤسسات بدون مدیریت استراتژیک موفق تر بودند [۷]. مطالعه آنها، شرکتهای تولیدکننده کالاهای مصرفی و خدمات را شامل نمی شد . احتمالا به این دلیل که پژوهشگران، فکر می کردند که مدیریت استراتژیک در این مؤسسات پدیده جدیدی است و نتیجه آن کاملا روشن نشده است. در ۱۹۷۴ شوفلر وهمکاران نتیجه مطالعه ای طراحی شده برای اندازه گیری تأثیر مطالعات بازار بر سود را منتشر ساختند [8] این پروژه اثرات برنامه ریزی استراتژیک را بر بازده سرمایه در بر می گرفت. پژوهش به این نتیجه می رسد که بازده سرمایه بیش از همه تحت تأثیر سهم بازار، تراکم سرمایه و تنوع فعالیت بود. پروژه کامل که ۳۷ متغیر عملکرد را شامل می شد، نشان داد که تا ۸۰ درصد پیشرفت ممکن در سودآوری مؤسسه از طریق تغییر در جهت استراتژیک شرکت حاصل شده بود… مطالعه دیگری درباره تأثیر گسترده توسط کارگر و مالیک در ۱۹۷۵ گزارش شد (۹) پژوهش ایشان که ۹۰ شرکت آمریکایی را در پنج صنعت در بر می گرفت، نشان داد که عملکرد شرکتهایی که از برنامه ریزی استراتژیک بلندمدت استفاده می کردند برحسب معیارهای معمول مالی به میزان قابل توجهی بهتر از شرکتهایی بود که برنامه ریزی رسمی نداشتند. و سرانجام در حالی که بیشتر مطالعات، مدیریت استراتژیک را در شرکتهای بزرگ آزمون کردند، گزارشی در سال ۱۹۸۲ نشان داد که برنامه ریزی استراتژیک تأثیر مطلوبی بر عملکرد کسب وکارهای کوچک داشته است. رابینسون، پس از مطالعه ۱۰۱ مؤسسه کوچک خرده فروشی خدماتی و تولیدی ظرف مدت ۳ سال، دریافت شرکتهایی که از برنامه ریزی استراتژیک استفاده می کردند، بهبود قابل توجهی از نظر فروش، سودآوری و بهره وری نسبت به مؤسساتی که فعالیت سیستماتیک برنامه ریزی نداشتند به دست آورده بودند (۱۰) الگوی کلی نتیجه های حاصل از هفت مطالعه، ارزش مدیریت استراتژیک را براساس معیارهای مختلف مالی به روشنی نشان می دهد (۱۱) برپایه شواهدی که در دست است، سازمانهایی که رویکرد مدیریت استراتژیک را به کار می برند، بطور منطقی وجدی انتظار دارند که سیستم جدید، عملکرد مالی آنها را بهبود بخشد.
بازاریابی از طریق ارسال ایمیل های تجاری: امروزه تعداد زیادی از شرکت ها از این روش استفاده می نمایند ولی ممکن است بسیاری از نامه های تبلیغاتی ما از طریق این روش دیده نشود).
ایجاد اجتماعات آنلاین: ما می توانیم از طریق ساختن گروه های اینترنتی که در آن بحث و گفت و گوی آزاد انجام می شود، تعداد زیادی کاربر و مخاطب جذب نماییم و بعد از گسترش این جامعه می توانیم از این مکان به عنوان یک ابزار تبلیغاتی بزرگ استفاده نماییم؛ به عنوان مثال وب سایت فیسبوک و نرم افزار های چت که امروزه بسیاری از کاربران از آنها استفاده می نمایند، از این دسته می باشند، که حاصل نبوغ افرادی بودند که حتی در ابتدا قصد داشتن همچین جامعه بزرگی برای تبلیغات را نداشتند.
نصب بنر و عکس های تبلیغات اینترنتی: روشی متداول که از دنیای واقعی کپی برداری شده و ما تبلیغات خود را به صورت متن و عکس در وب سایت های پر بازدید قرار می دهیم.
ارائه خدمات در زمینه تخصصی خود از طریق وب سایت: ما می توانیم به جز فروش محصولات خود در زمینه های تعمیر و توضیحات نصب کالا های رقیب خود نیز شرکت کنیم و به مشتریان آنها نیز خدمات دهیم و آنها را با محصولات خود آشنا نماییم. اینگونه خدمات که بیشتر می تواند از طریق تماس های تلفنی و ارتباط های آنها با کارشناسان ما حل شود، می تواند به گسترش دامنه ی مشتریان ما کمک نماید.
راه اندازی بخش مقالات آموزش تخصصی، اخبار و اطلاعات: ما می توانیم با قرار دادن مقالات تخصصی و آموزشی در زمینه تخصصی خود و ارائه آگاهی در مقالات وب سایت، به جز آشنایی مخاطبان و بازدیدکنندگان، آنها را به محصولات خود جذب و حتی اعتمادشان را جلب نماییم.
ارائه نرم افزار های آموزشی همراه محصولات: ما با ساختن نرم افزار آموزشی می توانیم حتی قبل از فروش محصول، توسط نرم افزار آن را تبلیغ نماییم، حتی می توانیم با قرار دادن دانلود رایگان این نرم افزار آن را در اختیار کاربران فراوانی قرار دهیم.
ارائه تبلیغات ویدئویی: ساختن یک فیلم تبلیغاتی و کلیپ تبلیغاتی نیز می تواند کمک شایانی به بازاریابی اینترنتی ما نماید.
اعلام زمان ها خاصی خاص برای حراج و sale در سال:می توانیم از زمان های مناسبتی مثل عید و گذاشتن تخفیف ویژه و یا جایزه های ویژه برای خریدارن در این زمان ها، آنها را به خرید از خودمان مجاب نماییم.
همکاری با شرکت های همکار و هم صنف: می توانیم در زمینه هایی که شباهت به فعالیت ما دارند با شرکت های هم صنف تفاهم نامه ای ایجاد نماییم و بسیاری از مراجعه کنندگان خود که در زمینه کاری ما نمی باشند ولی به ما مراجعه می نمایند، را با یکی از شرکت های هم صنف ما که در آن زمینه فعالیت دارد، معرفی نماییم و با انجام این تفاهم نامه دو طرفه تعداد مشتریان خود بیشتر نماییم.
استفاده از شرکت های واسطه در زمینه تخصصی خود:بسیاری از شرکت های واسطه امروزه ایجاد شده اند که در تجارت های پر سود وارد شده و به عنوان واسطه مشتریان را جذب می نماید و به شرکت های بزرگ متصل می نمایند.
در آخر باز نسبت به بهینه سازی سایت تاکید می نمایم. لطفا برای استفاده از وب سایت های خود، در طراحی سایت خود اقدام به بهینه سازی سایت از طریق آموزش و یا شرکت های معتبر نمایید.
جدیدترین استراتژی های شرکت سونی شامل ادغام در صنعت Broadcasting, ورود به بازارهای چین و برنامه ریزی میان مدت برای تجارت محصولات سرگرمی, با توجه به جهانی شدن بازار محصولات الکترونیکی صوتی تصویری می باشد
شرکت سونی با بیش از نیم قرن سابقة فعالیت در حوزة محصولات الکترونیک مصرفی و با تاکید بر نوآوری و ارائة محصولات کیفی, اعتبار و موقعیت مناسبی را در دنیا کسب نموده است و در این مدت با بینش، تدبیر و سرپرستی چهار مدیر برجسته و انتخاب و اجرای استراتژیهای مناسب در بسیاری از صحنههای رقابت از رقبا پیشی گرفته و رهبری بازار را بدست آورده است.
رقبایی همچون ماتسوشیتا، هیتاچی، ناسیونال، JVC و LG در صنعت الکترونیک مصرفی و سگا و نینتندو در صنعت بازیهای ویدیویی، نتوانستهاند سونی را به زانو درآورند. سونی هماکنون با بینشی عمیق، با تغییرات تکنولوژی روز همراه شده و میشود و با شتاب موقعیتش را ارتقا میدهد.
اگرچه مطالب و گفتنیهای بسیاری دربارة سونی وجود دارد که ذکر آنها نیازمند یک یا چند کتاب است، ولی در حد یک مقاله سعی نمودهایم خلاصهای از فعالیتهای استراتژیک این شرکت را معرفی نماییم. تاریخچة شرکت، فعالیتها و استراتژیها تا قبل از دهة ۸۰، استراتژیهای بعدی و آیندة سونی، بخشهای این مقاله هستند.
● تاریخچه
در سال ۱۹۴۶، پس از پایان جنگ جهانی دوم، شرکت ارتباطات توکیو (TTK) با سرمایهگذاری موریتا(Akio Morita) و ایباکو (Masaru Ibaku) پا به عرصة وجود نهاد. این شرکت که در سال ۱۹۵۷ به سونی تغییر نام یافت، برآن بود تا به خلاقیت تکنولوژیک در الکترونیک مصرفی و ایجاد بازارهای جدید برای اولین دستگاه ضبط صوت بپردازد. بهخاطر نفوذ و موقعیت شرکتی به نام ماتسوشیتا، سونی از همان ابتدا بازارهای خارجی را هدف گرفت. مؤسس اصلی آقای ایباکو بود و پس از مدت کوتاهی از تأسیس، آقای موریتا که یک مهندس برق باهوش بود به او پیوست و سهامدار اصلی شرکت شد. در آن زمان شرکتهای ژاپنی به کپی محصولات شرکتهای غربی مشغول بودند. ظهور شرکتی با تاکید بر خلاقیت و کیفیت، برگ جدیدی در تاریخ ژاپن باز نمود.
سونی، در نیم قرنی که گذشت، کارنامة درخشانی از خود به جای گذاشت. این شرکت دکوراسیونی از خلاقیت، کیفیت و نوآوری را در انواع محصولاتی که به بازار عرضه نمود به نمایش گذاشت. در سال ۱۹۴۹ شرکت TTK اولین ضبط صوت را به بازار عرضه کرد. مدتها طول کشید تا یک نسخه از این محصول به فروش رسید. این محصول واقعاً سنگین، حجیم، پیچیده و گران بود و به همین دلیل کاهش هریک از این معضلات در راس استراتژیهای آن شرکت قرار گرفت.
شرکت در سال ۱۹۵۲ حق مالکیت ترانزیستور را درست یک سال پس از اختراع آن به قیمت ۲۵۰۰۰دلار خریداری نمود. سپس در راستای کاهش حجم و افزایش کیفیت محصولات الکترونیکی، در سال ۱۹۵۷ اولین رادیو ترانزیستوری را به بازار عرضه نمود. در همین سال بود که TTK به سونی تغییر نام یافت. مدیران شرکت معتقد بودند که نام کوتاه و مناسب در اعتبار شرکت مؤثر است. "سونی" از کلمة Sonic به معنی صوتی گرفته شده است. تعدادی از محصولاتی که سونی به بازار ارائه نموده است عبارتند از: اولین رادیوی جیبی، اولین تلویزیون ترانزیستوری، اولین دستگاه ضبط ویدیویی و نوع خانگی آن، اولین میکروفون خازنی، اولین رادیوی مبتنی بر IC، اولین لامپ تصویر تلویزیون رنگی، اولین دیسکت ۵/۳ اینچی و اولین دیسک فشردة کوچک.
این شرکت در سال ۱۹۷۶، در یک تجربة تلخ شاهد شکست استاندارد بتاماکس خود در صنعت ویدیو، مقابل استاندارد VHS شرکت JVC بود. این شکست درسهای بزرگی به سونی داد و او را وادار به تجدید نظر و تکمیل استراتژیهایش نمود. استاندارد کردن دیسکت ۵/۳ اینچی و ادغامهایی با بخش نرمافزار، ارائة دستگاه Play Station، توجه به محصولات IT، ادغام با صنعت broadcasting و گسترش حوزة فعالیت به سرتاسر دنیا از نتایج این استراتژیها هستند.
پس از عرضة واکمن سونی در سال ۱۹۷۹، این محصول مورد توجه بسیاری از مشتریان واقع شد؛ به طوریکه تا کنون بیش از ۱۰۰ میلیون نسخة آن به فروش رفته است و ماهانه بیش از یک میلیون دستگاه جدید ساخته میشود.
سونی هماکنون به کالاهای الکترونیک مصرفی مبتنی بر ITمیاندیشد. تولید کامپیوترهای مخصوص سرگرمی و بازی، تولید گوشی تلفن همراه، تولید ریز پردازنده در رقابت با اینتل و تولید نرمافزار, برخی از حوزههای کاری این شرکت هستند.
سونی نه شرکتی مبتنی بر تکنولوژی و نه مبتنی بر بازار، بلکه مبتنی بر مشتری است. این شرکت هماکنون بیش از ۱۲۸۰۰۰ کارمند در سرتاسر دنیا دارد و بازارهای اصلیش امریکا، اروپا و ژاپن است.
▪ تغییرات در رهبری استراتژیک
موریتا و ایباکو بنیانگذاران شرکت سونی بودند. موریتا، سرمایهگذار اصلی شرکت، آشنا به غرب و مسلط به زبان انگلیسی بود. وی چهرة سونی در کشورهای دیگر، به خصوص امریکا محسوب میشد. او معتقد بود که سونی هر کجا که کار میکند باید شرکت خوبی باشد. او مانند ایباکو معتقد بود که سودجویی هدف اصلی نیست. او معتقد بود که تعهد سونی به نوآوری با فرهنگ سازمانیش رابطهای تنگاتنگ دارد. سه ویژگی اساسی در تعهد سونی، خلاقیت در تکنولوژی، خلاقیت در برنامهریزی محصولات و خلاقیت در بازاریابی میباشد.
آقای موریتا در سال ۱۹۸۹ سمتش را به آقای افگا (Ohga) سپرد و سپس در سال ۱۹۹۵ آقای ایدی (Idei) رهبری سونی را بر عهده گرفت. وی برخلاف سه مدیر دیگر، در بخش بازاریابی فعالیت نموده و مدت ۳۰ سال برای سونی کار کرده بود. او که هماکنون نیز رهبری سونی را بر عهده دارد, به زبانهای انگلیسی و فرانسه مسلط است. بسیاری از تحولات اخیر سونی ناشی از سیاستها و استراتژیهای او میباشد.
● سونی و سالهای قبل از دهة ۸۰
در طی سه دهة اول فعالیت، استراتژیهای مدیران سونی, این شرکت ژاپنی را روز به روز قدرتمندتر و ثروتمندتر نمود؛ تعداد زیادی از محصولات جدید توسط این شرکت به وجود آمد و در بازارهای مختلف به فروش رفت. پیشرو بودن در نوآوری محصولات مورد نیاز مشتریان، از مهمترین عوامل رونق و توسعة فعالیتهای سونی بود. این بخش به بررسی برخی از مسایل برنامهریزی استراتژیک سونی, با استناد به کتاب زیر میپردازد: Jhon L. Thompson (۱۹۹۷), Strategic Management: Awarness and changes‿, ۳rd edition
▪ داستان اولین رادیوی ترانزیستوری و موقعیت شناسی استراتژیک
در سال ۱۹۵۲ آقای ایباکو به منظور شناسایی فرصتهای جدید بازار برای ضبط صوت کوچک سونی سفری به امریکا داشت. در این سفر او توان بالقوه و تاثیرات آیندة ترانزیستور را که توسط شرکت غرب امریکا تولید شده بود درک نمود. او پس از بازگشت به وطن سراغ مهندسین شرکتش رفته و گفت که از ترانزیستور برای ساختن رادیوهای کممصرف و کوچک و قابل حمل استفاده نمایند. در آن زمان به خاطر وجود تکنولوژی لامپ الکترونی، حجم و اندازة رادیوها بزرگ، مصرفشان زیاد و جابجایی آنها مشکل بود. شرکت TTK حق امتیاز ترانزیستور را یک سال پس از اختراع آن به مبلغ ۲۵۰۰۰دلار بدست آورد و دو سال بعد یعنی ۱۹۵۵ موفق به ساخت اولین رادیوی ترانزیستوری شد؛ ولی به خاطر مسایل کیفی و کاهش اندازه, اولین رادیوی جیبی ترانزیستوری را با همکاری تعدادی از عرضهکنندگان قطعات در سال ۱۹۵۷ به بازار عرضه نمود.
بینش استراتژیک ایباکو و خرید به موقع و تولید و بازاریابی بههنگام رادیو علاوه بر سود سرشار، باعث موفقیتهای بعدی و همچنین تقویت اعتبار سونی شد.
▪ واکمن سونی
واکمن احتمالاً شناختهشدهترین محصول سونی است که در سال ۱۹۷۹ به بازار عرضه شد. این محصول بفعد جدیدی را در زمینة گوش کردن به رادیو و موسیقی برای مردم گشود. واکمن اولیه یک دستگاه پخش فشرده به همراه گوشیهایی برای رفع مزاحمت اطرافیان بود. در ۱۰ سال اول بیش از ۵۰ میلیون عدد از این محصول به فروش رفت. واکمن برای استفاده در هنگام پیادهروی یا مسافرت مناسب است.
در سالهای بعد مدلهای دیگری از جمله مدلهای زیر به بازار عرضه شد: مدلهای ضد آب، ضد ضربه، گیرندة رادیو، ویژة کودکان، دارای امکان استفاده از دیسک فشرده و ... .
ایدة واکمن برای اولین بار توسط ایباکو و موریتا مطرح گردید. موریتا فهمیده بود که جوانها خیلی موسیقی را دوست دارند و اغلب میخواهند آن را با صدای بلند گوش کنند و در این زمینه سلایق خاص خودشان را دارند و برای دیگران مزاحمت ایجاد میکنند. وی همچنین به صورت تفننی گلف بازی میکرد و معتقد بود که یک دستگاه پخش شخصی برای ورزشکاران مناسب است. صحت فرضیات او باعث تولید و موفقیت واکمن شد.
▪ استراتژیهای سونی
سونی هدف خود را تولید کیفی محصولات متنوع در صنعت الکترونیک مصرفی قرار داده و برای نیل به این هدف, استراتژیهای رهبری بازار و ایجاد بازارهای جدید، رهبری کیفیت در محصولات، رهبری در خلاقیت و نوآوری و استاندارد سازی را برای خود برگزیده و استراتژی بهرهگیری از شرایط همافزایی سایر صنایع و ادغام با آنها و استراتژی تولید در خارج برای کاهش هزینه و توسعة حوزة فعالیت را اتخاذ نموده است. برخی از این استراتژیها در ادامه مورد بررسی قرار میگیرند.
مدیران سونی، برای پیاده سازی استراتژی, بر نیروی انسانی تاکید بسیار دارند و به طور مداوم سعی میکنند تا فرهنگ مجموعههای مربوط به خود را به سمت شرایط مناسبی سوق دهند.
مزیتهای رقابتی سونی شامل اعتبار، خلاقیت، کیفیت، سرمایه، فناوری اطلاعات و فرهنگ سازمانی میباشد. حوزههای کاری سونی در گذشته بخشهای محصولات الکترونیک مصرفی، محصولات سرگرمی و سرمایهگذاری و بیمه بوده است. این شرکت اخیراً در بخشهای مختلف فناوری اطلاعات و به خصوص نرمافزار نیز وارد شده است.
▪ همکاری استراتژیک
شرکت آیوا یکی از نمونههای همکاری استراتژیک سونی محسوب میشود. گفته میشود که این شرکت رابطة خواهری با سونی دارد. ۵۲% سهام شرکت متعلق به سونی است و بنابر این خطوط اصلی فعالیت را نیز سونی تعیین میکند. آیوا ظاهراً رفتاری مستقل دارد و با شرکت سونی در برخی از بازارها رقابت میکند. در برخی از بازارها نیز یکی از آنها وارد نمیشود. در بازارهایی که رقابت میکنند معمولاً اگر سونی سهم اول بازار را داشته باشد، آیوا سعی میکند سهم دوم را بدست آورد و یا برعکس؛ البته با این استراتژی مجموع سهم سونی افزایش مییابد. بین مردم کشور ما ارتباط این دو شناخته شده نیست و آنها را دو رقیب جدی به حساب میآورند (William Aspray (۱۹۹۴) Interview by Susmu Yoshida‿).
▪ مکانیزم پیادهسازی استراتژی در سونی
سونی از همان ابتدای کار نقش نیروی انسانی و فرهنگ سازمانی در پیشبرد استراتژیها را درک کرده بود؛ لذا بر مکانیزم یادگیری بسیار تاکید داشت. اگرچه ژاپنیها خصوصیات همکاری گروهی و پشتکار را دارند ولی از نظر خلاقیت در سطح بالایی نیستند. با این اوصاف مدیران سونی برنامههای خاصی را در شرکت خود دنبال کردهاند. توسعة خلاقیت در بین نیروهای شرکت و آماده نگهداشتن آنها باعث شده که هرگاه مدیران تصمیمی استراتژیک بگیرند، به راحتی به اجرا گذاشته شود.
در شرکت سونی، شبکة تولید به صورت سلولهای کوچکی که هرکدام کنترل کامل بر فعالیت و نظارت بر خروجی خود را دارد سازماندهی شده است. همکاریهای داخلی بین سلولی مورد تشویق قرار میگیرد. سلولها یک شبکة به هم پیوسته را تشکیل میدهند. هر سلول با یک سلول دیگر به عنوان عرضه کنندة اصلی و یک سلول دیگر به عنوان مشتری اصلی همکاری دارد. نقش مدیریت، هدایت سلولها به سمت هدف کلی، کمک به حل مشکلات آنها و تشویق به کارایی بالا است.
در این شرکت موارد زیر به عنوان قانون به طور مرتب روی کارکنان اعمال میگردد:
- هر کارمند جدید بدون توجه به سابقهاش چند ماه در بخش تولید کار میکند.
- مدیریت اعتقاد دارد که کلیة کارمندان باید تولیدات شرکت، تلاشها و فرهنگ آن را درک نمایند.
- افراد هرچند سال بین مشاغل مختلف جابجا میشوند.
- افراد به صورت متناوب از یک شغل مهندسی به یک شل تولیدی و برعکس جابجا میشوند.
- پاداش به گروه داده میشود نه به فرد.
- افراد باید خلاق باشند. آنها تا وقتی اشتباهشان تکراری نیست، نباید نگران آن باشند.
- مسئولیت و بار کاری نیروهای جوان، به همراه احتیاطهای لازم، باید زیاد باشد.
- همة مدیران جدید، دوستان باتجربه و با اعتماد شرکت هستند.
▪ تجربة شکست بتاماکس
یکی دیگر از زمینههای فعالیت سونی تولید تجهیزات ضبط و پخش فیلمهای ویدیویی میباشد. سیستم با کیفیت و تجاری سونی، U-Matic در سال ۱۹۷۲ آماده شد و چون از سیستمهای موجود کوچکتر بود، موفقیتهای زیادی را کسب کرد. در سال ۱۹۷۶، شرکت سونی با استاندارد بتاماکس خود پیشقدم ویدیوهای خانگی شد اما نتوانست به موفقیت دست پیدا کند. نوارهای بتاماکس از استاندارد دیگری به نام VHS محصول شرکت JVC بزرگتر بودند. شرکت JVC که امتیاز تولید VHS را از سونی خریده بود، توانست به خاطر موقعیت مناسب از نظر ظاهر و ارزانتر بودن و همچنین بازاریابی و گفتگو با مشتریان عمده، بازار را از بتاماکس بگیرد و در بازار محصولات ویدیویی خانگی، سونی را عقیم بگذارد. مشتریان ژاپنی و امریکایی نیز سیستم ارزان و کوچک VHS را ترجیح دادند.
این تجربه درسهای زیادی برای سونی داشت. مدیران سونی نه تنها در فهم نیازهای مشتری شکست خوردند، بلکه در ارتقای سیستمشان نیز ناموفق ماندند. از سوی دیگر شرکت JVC با همپیمانی با فروشندگان و تولید کنندگان نرمافزار از قبیل استودیوهای تولید و عرضة فیلم توانست به موفقیت دست یابد. این درسها در تصمیمات استراتژیک دهة ۸۰ سونی بسیار مؤثر بود.
● سونی و استراتژیهای جدید
در اوایل سالهای دهة ۸۰، شرکت سونی با رقبای قدرتمندی از کشورهای در حال توسعة شرق دور مواجه شد. از نتایج این رقابتها شکست استاندارد بتاماکس سونی در مقابل استاندارد VHS بود. درسهای این شکست باعث شد تا سونی در بینش آیندة خود تجدید نظر کند و تمرکزهای استراتژیک جدیدی را در نظر بگیرد. سونی دریافت که برای رشد و موفقیت، بایستی در حوزههای جدیدی فعالیت کند؛ لذا یک استراتژی چهار قسمتی را در نظر گرفت. این چهار استراتژی عبارت بودند از:
- تنوع بخشیدن به محصولات (Product differentiation): از تولید قطعات برای سایر شرکتها گرفته تا تولید مستقیم برای بازار.
- انتقال تولید به خارج: مبنای این استراتژی کاهش هزینة تمام شده بود.
- تبدیل سونی به یک شرکت جهان وطنی (Global Localization): تاریخچة اجرای این استراتژی در ادامه به صورت مفصل بررسی میشود.
- ادغام با صنایع نرمافزاری: از جمله تولید بازیهای کامپیوتری و ویدیویی.
همچنین تجربة بتاماکس باعث شد تا سونی در استاندارد کردن محصولات خود از روشهای مناسب بهره بگیرد؛ به عنوان مثال توانست با استفاده از فرصتهای موجود و بازاریابی, دیسکت ۵/۳ اینچی خود را در مقابل دیسکت ۳ اینچی شرکت هیتاچی به همگان بقبولاند.
▪ ادغامهای سونی؛ استفاده از فرصتها
سونی پس از پیبردن به اهمیت صنعت نرمافزار و همافزایی که بین نرمافزار و وسایل الکترونیکی وجود داشت و همچنین به خاطر استراتژی توسعة حوزة فعالیت، تصمیم گرفت تا ادغامهایی را در این صنعت انجام دهد. به همین منظور در سال ۱۹۸۸ شرکت CBS را که نام کنونی آن Sony-Music است, به مبلغ ۲ میلیون دلار خرید. این شرکت در آن زمان حق بهرهبرداری از اکثر موسیقیهای مطرح دنیا را داشت. همچنین در سال ۱۹۸۹ مبلغ ۹/۴ میلیارد دلار برای خرید شرکت تصویر کلمبیا به شرکت کوکاکولا پرداخت. این شرکت که هم اکنون شرکت تصویر سونی نامیده میشود، برای سونی بسیار ارزشمند بود؛ زیرا در سالهای بعد سود سرشاری را به ارمغان آورد. به اعتقاد تحلیلگران چنانچه سونی این شرکتها را در دهة ۷۰ در اختیار میداشت، به احتمال زیاد به خاطر مکانیزم ادغام عمودی با تولید کنندة موسیقی و فیلم میتوانست استاندارد بتاماکس خود را جابیندازد.
یکی از علل ادغام سونی با صنایع نرمافزاری, بازاریابی عرضی (Cross Marketing) بود. یک مثال از بازاریابی عرضی، بازاریابی برای فیلم "قهرمان آخرین عملیات" بود. شخصیتهای فیلم از محصولات الکترونیکی سونی، از قبیل دیسک فشردة کوچک (Mini-CD) و تلفن سلولی استفاده میکردند. همچنین صحنههای فیلم در سالنهایی که با سیستمهای صوتی کیفیت بالای دیجیتالی سونی تجهیز شده بودند فیلمبرداری میشد.
ادغامهای سونی راه را برای ورود این شرکت به بازار بازیهای ویدیویی باز نمود. سونی مدتی پس از ورود، با وجود رقبای بزرگی مانند سگا و نینتندو، توانست رهبری بازار را بدست گیرد. محصول سونی در این بازار Play Station بود که در سال ۹۴ به بازار ژاپن، سال ۹۵ امریکا و در سال ۹۷ به اروپا عرضه شد.
سگا و نینتندو، خاطرات بدی از عرضة محصولاتشان داشتند؛ عرضة پیش از زمان مناسب نینتندو و عرضة دیر هنگام سگا. سونی از این تجربیات درس گرفت و محصول خود را به موقع ارائه نمود و حتی علیرغم ساخت Play Station۲ آن را مدتی به بازار عرضه نکرد [Jhon Thompson(۱۹۹۷) Cases in Strategic Management‿].
▪ بهرهگیری از همافزایی سختافزار و نرمافزار
سونی در گذشته خود را یک شرکت تولیدی در صنعت الکترونیک مصرفی به حساب میآورد؛ پس از درک پتانسیل رو به رشد در محصولات سرگرمی، تحریک شد که به منظور دستیابی به تولید بازیهایی که روی محصولات صوتی و تصویریش اجرا شوند از استراتژی ادغام بهره بگیرد. این استراتژی نرمافزاری به منظور کاهش ریسک طراحی شد. سونی با ارتقا و توسعة تکنولوژی خود میتوانست از بروز حوادثی مانند تجربة بتاماکس پیشگیری نماید.
سونی هم اکنون حق مالکیت حجم عظیمی از منابع نرمافزار شامل فیلم و برنامههای تلویزیونی را در اختیار دارد و میتواند در قالبی سازگار با سختافزارهای جدیدش به بازار عرضه کند. تولید این نرمافزارها در قالب جدید، میزان فروش سختافزارهای جدید را افزایش میدهد. از اینرو خرید دو شرکت فیلم و موسیقی باعث شد که سونی تا علاوه بر رشد فروش محصولات الکترونیکی، به یک رقیب بزرگ در صنعت محصولات سرگرمی تبدیل شود. به عقیدة افگا سختافزار و نرمافزار دو چرخ یک گاری هستند و بنابر این در موفقیت سونی نقش مکملی را ایفا میکند.
بازار هدف (به انگلیسی: Target Market)درباره جذب مشتریانی است که آنچه می فروشید را، خواهند خرید. البته در این رابطه مواردی بیشتر از آنچه گفته شد وجود دارد. پیش از تمام این موارد، نیاز خواهید داشت تا بدانید دقیقا چه کسانی محصولات شما را خریداری می کنند و اینکه دقیقا چگونه به آن ها دسترسی پیدا کنید. البته به دست آوردن چنین دانش و اطلاعاتی نیازمند انجام یک سری تحقیقات و برنامه ریزی های مبتنی بر هدف است.
بازاریابی هدف جدیدترین روش بازاریابی برای مصرف کنندگان است که بر مبنای تحقیقات صورت گرفته درباره علایق، سرگرمی ها و نیازهای آن ها انجام میشود. اما پیش از اینکه به این مرحله برسیم، تبلیغ کنندگان و بازاریاب ها در حال استفاده از بازاریابی پیرو بوده اند و پیش از آن نیز از بازاریابی نسلی استفاده می کردند در نتیجه می توان بیان کرد که بازاریابی هدف ضرورتا اصلاح و پالایشی از ایده های پیشین بوده است.
اما بازاریابی نسلی به چه معناست؟ تا پیش از دهه های 1960و 1970، بیشتر بزرگسالان آمریکایی – بستگی به جنسیت شان – سبک زندگی مشخصی را دنبال می کردند. برای مردان به این گونه بود که یا به ارتش ملحق می شدند و یا به مدرسه می رفتند، ازدواج می کردند، شغل و حرفه ای را آغاز می کردند، بچه دار می شدند و بعد از آن نیز بعد از گذشت 30 سال در همان شرکت مشخصی که کار می کردند بازنشسته می شدند. زنان نیز مشغول خانه داری و بزرگ کردن کودکان در منزل بودند. از این رو بازاریابی برای شرکت ها بسیار ساده بود. اگر کسب و کاری کوچک بود، تمام مشتریان خود را با اسم می شناختند و اگر شرکتی به اندازه کافی بزرگ بود، گزینه های کمی برای بازاریابی وجود داشت : یا تبلیغات خود را در روزنامه های محلی قرار می دادند و یا در مجله های ملی و یا تبلیغات در شبکه های تلویزیونی داشتند.
اما در اوایل دهه 1980 همه چیز تغییر کرد. بازاریاب ها شیوه ای جدید از بازاریابی را معرفی کردند که “بازاریابی نسلی” نام داشت. به این معنا که، به جای آنکه هرکسی را بر اساس جنسیت و مرحله زندگی اش معرفی کنند، با در نظر گرفتن عواملی نظیر عوامل جمعیت شناختی و عوامل اقتصادی – اجتماعی به هدف گذاری مشتریان خود پرداختند.
🧩کاربردهای نورو مارکتینگ یا بازاریابی عصبی برای بازاریابان🧩
1.بازاریابی عصبی در تحقیقات بازار📈
بیشتر کمپین هایی که از نورومارکتینگ بهره می گیرند تحت تحقیقات بازار این کار را انجام می دهند. این کمپین ها متخصص در ارزیابی تبلیغات، تبلیغات تجاری، محصول جدید یا حتی اندازه گیری واکنش مخاطبان به پخش تبلیغات و کلیپ های تبلیغاتی.
2.بازاریابی عصبی در طراحی محصول و بسته بندی📦
یک محصول چگونه به نظر می آید، احساس می شود و به عنوان یک موجودیت به طور کلی چه اثری بر تجربه مشتری می گذارد. به کارگیری اصول نورومارکتینگ و انجام آزمایشات آن می تواند بینشی از تاثیرات هیجانی در انتخاب طراحی های مختلف را به محققان نشان دهد.
3.بازاریابی عصبی در قیمت گذاری📌
بازاریابان مدت های طولانی است که می دانند، قیمت متغیری مهم و تاثیرگذار در موفقیت محصولات و خدمات است. دانش آنکه قیمت چگونه معرفی شود بخشی از ارزش آفرینی نورومارکتینگ در حوزه ی بازاریابی محسوب می شود.
4.بازاریابی عصبی در چیدمان فروشگاه🛍
موفقیت یک خرده فروشی به آن بستگی دارد که چگونه تجربه ای دلپذیر را برای مخاطبان و مشتریان به وجود بیاورد و چگونه، محصولات، قیمت ها و تخفیف ها را ارائه و معرفی کند که توجه مخاطبان را جلب کند. بر این اساس صاحبان خرده فروشی ها می توانند از اصول نورومارکتینگ در محیط خرده فروشی خود بهره مند شوند.
5.بازاریابی عصبی در خدمات حرفه ای 🗝
صنعت خدمات حرفه ای بسیار متاثر از تعاملات انسانی است. اینکه چگونه تجربه مشتری در حوزه ی B2B یا کیفیت خدمت رسانی یک فرآیند حسی است، نشان می دهد که چرا همیشه بهترین قیمت پیشنهادی برنده ی مناقصه نمی شود. نورومارکتینگ ابتکاراتی را برای عملکردی با بهترین کیفیت، یا بهترین کیفیت ادراک شده به وجود آورده است، چراکه اکثر مواقع تصمیم قبل از تحقق خدمت صورت می پذیرد.
6.بازاریابی عصبی در تبلیغات💡
از اصول نورومارکتینگ برای توسعه تبلیغات و کمپین های تبلیغاتی و ساخت درست آنها استفاده می شود. از آنجایی که تبلیغات اصولاً فرآیندی خلاقانه است، نورومارکتینگ می تواند از طریق ارزش افزایی به وسیله ی فهم بهتر تاثیر تبلیغات بر روی افراد ، بر تبلیغات و موفقیت آنها اثرگذار باشد. نورومارکتینگ در آزمایش تبلیغات از نظر اثرگذاری آنها بر مخاطبان توسعه ی قابل توجهی داشته است.
نقش روابط عمومی در بازاریابیهای امروزی غیرقابل انکار است. منظور از داشتن آمیختهی بازاریابی، داشتن استراتژی است که ۴ عنصر زیر را در برگیرد: محصولات یا خدمات، قیمت محصولات، ارتقا و بهبود محصولات و توزیع آنها. اگر چه نقش تبلیغات در ارتقای محصولات و افزایش میزان فروشمشخص و بدیهی به نظر میرسد، اما پی بردن به اهمیت و نقش روابط عمومی پیچیدهتر خواهد بود. روابط عمومی میباید بخش مهمی از آمیخته بازاریابی را تشکیل دهد و هر گونه ابهامات در مورد نقش آن برطرف شود. بر خلاف تبلیغات که معمولا به صورت رو در رو انجام میشود و تاثیر آن به آسانی قابل تشخیص است. نقش روابط عمومی در سازمان دهی مسائل مربوط به بازاریابی پیچیدهتر است، اما نمیتوان گفت نسبت به تبلیغات اهمیت کمتری دارد.
نقش روابط عمومی در موفقیت استراتژی بازاریابی و تبلیغات
تبلیغات موفق در نتیجه روابط عمومی موفق
هر چند که تبلیغات و روابط عمومی دو مقوله کاملا جداگانه با اهداف مشخص و متفاوت هستند. اما اگر همسو با یکدیگر عمل کنند، موفقتر و موثرتر خواهند بود. اگر روابط عمومی بتواند به درستی به وظایف خود عمل کند و در مورد محصول یا خدمات خود یا پیشرفت آنها یک اطلاعات عمومی اولیه برای مشتریان ایجاد کند، تبلیغات نیز میتواند تاثیرگذارتر بوده و نقش خود را بهتر ایفا کند. روابط عمومی میتواند با برقراری ارتباط با عموم مردم و ایجاد اعتماد نسبت به یک برند به پیشبرد استراتژیهای بازاریابی کمک کرده و قبل از شروع تبلیغات، زمینه سازی مناسب را انجام دهد. به عبارت دیگر، سرمایه گذاری چندین میلیون تومانی بر روی یک محصول بدون فراهم کردن زمینه آشنایی اولیه اتلاف هزینه و انرژی میباشد.
نقش روابط عمومی در سازمانهای مختلف
ممکن است یک سازمان از تبلیغات استفاده نکند یا با آن سر و کاری نداشته باشد. اما روابط عمومی مقولهای است که تمامی سازمانها، چه بزرگ و چه کوچک، با آن درگیر هستند. برای مثال، پلیس و سازمانهای نظیر آن برای خدمات خود هیچگونه تبلیغاتی ندارند، اما برای ارائه خدمات با نقش روابط عمومی سروکار دارند. علاوه بر این، شرکتها و کسب و کارهای کوچک که به تازگی آغاز به کار کردهاند. ممکن است بودجه کافی برای تبلیغات نداشته باشند. اما میتوانند با بهره گیری از نقش روابط عمومی و فواید آن، از تاکتیکهای مختلف برای جذب مشتری استفاده کنند. از سوی دیگر، تبلیغات محدود به عملکردهای خاصی از بازاریابی است، در حالی که شما در روابط عمومی هیچگونه محدودیتی نخواهید داشت؛ به همین دلیل است که نقش روابط عمومی از تبلیغات نیز مهمتر خواهد بود.
جامعیت روابط عمومی
تبلیغات محدود به انجام کارهایی میباشد که منجر به ارتقای یک محصول یا خدمات میشود. اما نقش روابط عمومی در سازمانها بسیار گستردهتر و جامعتر است و میتواند بر روی سود و منفعت یک سازمان تاثیر بهسزایی داشته باشد. همچنین این تاثیرگذاری در همه زمانها خواهد بود و منحصر به زمان شروع کار سازمان یا شرکت نیست. باید توجه داشت، اگر چه روابط عمومی و تبلیغات ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، اما روابط عمومی بخشی از تبلیغات یا فرم دیگری از آن نخواهد بود. روابط عمومی تاکتیک خاصی از بازاریابیست که میتواند در بخشهای مختلف بازاریابی یک برند یا سازمان اعمال شود.
مساله مهم دیگری که در ارتباط با نقش روابط عمومی در استراتژیهای بازاریابی کسب و کارها وجود دارد این است که چگونه روابط عمومی را در برنامه ریزیهای خود دخیل نمایید. در ادامه سه نکته کلیدی در این باره بیان میشود تا به شما کمک کند بتواند بیشترین اثرگذاری را از روابط عمومی داشته باشید:
تدوین و سازمان دهی پیامها
روابط عمومی برای انتقال موثر پیام یک برند به مخاطبان نیز مورد استفاده قرار میگیرد. با شناخت مخاطبان خود میتوانید پیامهای خود را به گونهای تنظیم نمایید که پاسخگوی نیازهای آنان باشد. بنابراین، در بازاریابیهای آتی خود از اهمیت تدوین پیامهایتان غافل نشوید. ابتدا از تشخیص تمامی مخاطبان اولیه و ثانویه خود آغاز کنید و مطمئن باشید پیامهایتان متناسب با سلایق و نیازهای مشتریانتان میباشد. لیستی تهیه کنید و تمامی گروههایی که مخاطبانتان را تشکیل میدهد، در آن گروهبندی کنید. سپس پیامهایتان را طوری تنظیم کنید که نیازهای خاص هر گروه را در بر گیرد. گروههای کلیدی در این لیست شامل مشتریان، کارمندان، سرمایه گذاران، شرکای تجاری، تامین کنندگان قطعات مصرفی و کاربران شبکههای اجتماعی میباشد.
بازاریابی محتوایی
یک اصل اساسی در روابط عمومی ایجاد و پرورش روابط است. داشتن ارتباط طولانی مدت و پایدار با متخصصان صنعتی، خبرنگاران، ویراستاران و منتقدان به شما کمک میکند تا بتوانید محتواهای به اشتراک گذاشته شده را مرتبط با اهداف و نیازهای مشتریان تنظیم کنید.
اگر از این ارتباطات در استراتژیهای بازاریابی خود استفاده کنید، تا میزان زیادی متخصصان صنعتی میتوانند به پیشرفت کار شما کمک کنند. از سوی دیگر، انتخاب مناسب محتوا در بازاریابی به شما این فرصت را میدهد تا بتوانید بهتر دیده شوید و راحتتر به اهداف خود برسید.
ایجاد آگاهی نسبت به برند
المان و هسته اصلی روابط عمومی اینست که بتوانید به سرعت اطلاعات خود را منتشر کرده و بین قشر وسیعی از مخاطبان نسبت به برند خود آگاهی ایجاد نمایید. انتشار نام یک شرکت در اخبار معتبر یک رسانه، اعتبار آن برند را افزایش میدهد و این تصور را در بین مشتریان و مخاطبان ایجاد میکند که این برند، برند قابل اعتماد و مطمئنی میباشد.
از تاکتیکهای مرتبط با نقش روابط عمومی برای کسب اعتبار و شهرت از طریق شبکههای اجتماعی استفاده نمایید و آن را با استراتژیهای تبلیغاتی خود نیز هماهنگ کنید. باید به این نکته توجه کنید که مشتریان شما کدام کانال خبری یا انتشارات صنعتی یا منابع خبری آنلاین را دنبال میکنند؟ از همان کانالهای ارتباطی برای برقراری ارتباط با آنها استفاده کنید و تمرکز خود را بر آن دسته از منابع خبری قرار دهید که اطمینان دارید مشتریانتان دائما آنها را دنبال میکنند.
نکته آخر، همانطور که گفته شد، روابط عمومی و بازاریابی اهداف یکسانی را دنبال میکنند. ارتقا و بهبود نقش روابط عمومی در سمت و سویی که بتواند منجر به افزایش ارتباط شما با مشتریان و جلب اعتماد آنها شود، میتواند منجر به موفقیت شما در کسب و کارتان باشد.
یکی از نکات بسیار حساس در تعامل با مردم نقش شاخه های تبلیغات و بازاریابی در روابط عمومی است و برخی عقیده دارند که این سرشاخه از یکدیگر مجزا است. در صورتی که با ساده انگاری و کوچک شمردن نقش کلیدی روابط عمومی به بیراهه خواهیم رفت و به صورت مستمر اصرار بر جداکردن آن دارند و معلوم نیست هدف از این جزئی نگری چیست. یکی از ابزار های ارتباط با مردم و تعامل با مخاطبان در روابط عمومی ها، بازاریابی است .
کارشناس روابط عمومی با شناخت کامل مشتری می تواند انگیزه جذب را افزایش دهد. روابط عمومی به عنوان یک تکنیک حمایت از بازار، به خوبی شناخته شده است. بازاریابی در موسسه های بازاریابی بزرگ جهان در کشور های صنعتی به عنوان روند پیش بینی رفتار های مشتری و راضی نمودن او تعریف شده است. به طور تلویحی و ضمنی ، در این تعریف ایجاد حسن نیت بین سازماندهی سفارشات کالا و ارائه خدمات به خریدار، نیاز احساس شده است. یک بازاریابی که به نحو مطلوبی هدف گذاری شده است می تواند بوسیله فاکتورهایی که توسط مدیریت قابل کنترل نمی باشد، خراب و ویران شود. اطمینان مشتری از خدمات خوب، محصولات با کیفیت با وجود عواملی همچون آسیب های بهداشتی، امنیتی و آلودگی که اغلب پوشش های خبری گسترده ای را دارند، کاهش یافته و موجب رضایت می شود. به نظر می رسد هر سازمانی در هر دوره باید گزارش فعالیت های خود را به سهامدارن ارائه کند و میزان موفقیت خود را در بازاریابی ارائه کند. در اینجا نقش روابط عمومی در جذب سهامداران خشمگین در مجمع عمومی سالانه حساس و موجب می شود توجه بیشتری را نسبت به اعلام امکانات گسترده که برای خدمات با ارائه یک محصول جدید دارند آرامش نسبی ایجاد کند. به طور معمول عده ای از رقبا در هر حرفه یا صنفی سعی می کنند برنامه های سازمان را با مخدوش کردن اهداف آن ( نزدیکان) در متوقف کردن و در برنامه ریزی گسترده سازمان ، شرکت و موسسه کارخانه خرابکاری می کنند. هر چند در بازار رقابتی سالم این حرکت خلاف اخلاق حرفه ای است ولی روابط عمومی با بازاریابی اصولی، در جلوگیری از آن نقش موثری در ایجاد فرصت ها خواهد داشت. کارخانه های زیادی وجود دارند که در آن مدیریت بازاریابی هیچ مسئولیتی برای ارتباط با مخاطبینی که اثر خیلی فوق العاده ای در موفقیت آن شرکت دارند، قبول نمی کنند.( یعنی هیچ کاری در این خصوص انجام نمی دهد)، این موضوع می تواند شامل کارمندان، سهامداران، تولید کنندگان، دولت ملی، مسئولین محلی و یا گروه های مشاور باشد. در سال های اخیر شرکت های بزرگ صنعتی با گرایش به بازاریابی قوی تمام نیروی روابط عمومی خود را برای حمایت و حفظ نشان تجاری خود بسیج کرده اند تا بتوانند برند خود را حفظ کنند و به نحوی به این درک رسیده که روابط عمومی می تواند با تبلیغ نام تجاری بازاریابی مناسبی داشته باشد.(در جهت حمایت از نام و نشان تجاری خود هستند . شرکت هایی که روابط عمومی فعال و توانمند نداشته و یا کمتر از این تخصص بهره می گیرند با قبول یک نگرش ساده و سازمان ضعیف خود ریسک برخی خطرات را می پذیرند. یک چنین مشکلاتی می تواند زمانی که عموم حسن نیت دارند بوجود بیاید یا زمانی که مشتری فشار می آورد و یا رابطه های پارلمانی و یا صنعتی وجود دارد. یا به طور حتم، سازمانی که دارای روابط عمومی خوب و شناخته شده ای است باعث می شود انتقادات نسبت به آن سازمان کمتر و حمایت ها نسبت به ان افزایش یابد .امروزه محیط های اجتماعی روابط سازمانی و شرایط اقتصادی بسیار پیچیده شده است و شناسایی این محیط می تواند نقش موثری در بازاریابی ایجاد کند. با وجود این، روابط عمومی به عنوان نقش آغازین در یک سازمان، در موارد زیادی به حمایت از بازاریابی سازمان برمی خیزد مانند:۱-بهبود آگاهی، هدایت کردن فروش، تقویت تاثیر بهبود فروش و تبلیغات، ایجاد انگیزه در نیروی فروش، عوامل توزیع، سهامداران، خرده فروش ها، ۵-معرفی کالا و خدمات جدید،۶- ایجاد وفاداری نام و نشان تجاری، ۷-سرو کار داشتن با موضوعات مشتری و در خیلی روش های دیگر به حمایت از بازاریابی سازمان برمی خیزد. فراموش نکنیم در بسیاری از فعالیت ها اثر تبلیغات موثر را در بازاریابی روابط عمومی، مورد نظر قرارداده و از آن حداکثر بهره برداری را داشته باشیم و البته برخی از این اهداف برای سعی و تلاش هایی که امر تبلیغات انجام می دهد مهم خواهند بود. بنابراین ارتباط بین تبلیغات و روابط عمومی باید خیلی تاثیرگذار و نزدیک باشد.
● همسویی تبلیغات و بازاریابی در روابط عمومی هماهنگی و نتیجه فعالیت ها تنها زمانی امکان پذیر خواهدبود که مدیریت روابط عمومی بتواند بازاریابی، تبلیغات و روابط عمومی را با هم و در کنار هم درک کند و به آن اعتماد کند. تبلیغات و بازاریابی در هر دو طرف و هر دو سمت دارای محدودیت های خواهند بود، که کار کردن با هم ضرورت آن را ایجاد می کند تا این محدودیت ها کم رنگ شده و اثرات آن شفاف شود . هر چند وجود استقلال برای هر دو طرف نیاز است و بازاریابی و تبلیغات باید هر یک به صورت جداگانه حرکت کنند اما داشتن نقاط مشترک بین تبلیغات و بازاریابی که روابط عمومی آن را به هم متصل می کند ضروری است. هماهنگی زمان بندی بین روابط عمومی و تبلیغات سازمان در آغاز یک فعالیت اقتصادی و تولید یک محصول جدید یا در شروع یک حرکت خدماتی می رسد، اما ممکن است لازم و نیاز نباشد که هر دو طرف در ادامه راه در یک نگرش مشابه با هم کار کنند. ● برنامه ریزی در فعالیت های روابط عمومی هماهنگی ایجاد نخواهد شد مگر اینکه روابط عمومی و تبلیغات در طرح ریزی و برنامه ریزی با دقت عمل کرده و ساکت ننشینندو حرکتی از خود نشان دهند و با پیش بینی دوره فعالیت ها اهداف را همسو و هم جهت با هم داشته باشند. ● ایجاد زمان بندی منتقدانه است . به طور مختصر روابط عمومی و تبلیغات هر دو به طور حتم در پیشرفت هدف و برنامه بازاریابی سهم خواهند داشت. روابط عمومی و تبلیغات هر دو باید به ارائه نظرات خود به طور جداگانه در مورد هدف بازاریابی بپردازند و برنامه های کلی و جامع را برای فعالیت های خود پیش بینی و ارائه کنند. این بدین معنی است که برنامه ریزی کردن برای رسیدن به پیشرفت و رسیدن به هدف شامل مواردی خواهد بود برگرفته از طرح هایی که توسط روابط عمومی و تبلیغات ارائه شده است. برای مثال یک کمیپین یا برنامه کامل ممکن است یک تبلیغات قوی را در آغاز جهت جذب یک مشتری به کار بندد و در زمانی دیگر روابط عمومی ارتباط رسانه ای را برای توسعه و زیاد کردن مخاطبین بعدی به عنوان هدف تعیین نماید و از ابزارهای بازاریابی نسبت به جذب مشتریان حرکت کنند . در بسیاری از موارد کیفیت اگاهی دادن مهم است و شناخت از محیط و مخاطبین امری اجتناب ناپذیر اگر چه تبلیغات به طور سنتی و قدیمی تحت نظم و ترتیب انجام می شود بستگی دارد ولی نوآوری جدید در تبلیغات با در دستور کار قرار گیرد. ادوارد لینکولن، مشاور بریتانیایی و مدیر امور ویکینسون سورد می گوید : بسیاری از مشاوران روابط عمومی کارشناسان روابط عمومی باید در نظر بگیرند و در مواقع ضروری هشدارهای لازم را برای پیشرفت کار مدیران پیشنهاد کنند با یک هشدار به موقع نشاط را امر جمع موجود آورند و از دلسردی و بی میلی و در نهایت از دست رفتن انگیزه جلوگیری کنند.این احساس همواره باید در ورابی عمومی به عنوان یک شرط لازم برقرار باشد تا همسو با بازاریابی بتواند حرکت کند. ● زمانبندی یکی از اصول اولیه در بازاریابی زمانبندی است و نباید دوره های مختلف تبلیغات ، بازاریابی با فعالیت های اصلی روابط عمومی موجب تداخل فعالیت ها شده و به جای استفاده از فرصت ها نتیجه عکس بدهد . دقیقاً باید برای هر سر فصلی زمان آن کاملاً کنترل شود. برنامه ریزی فعالیت های روابط عمومی و تبلیغات منتقدانه( نکوهشی) است . برای مثال فعالیت های روابط عمومی در آغاز تولید یک محصول یا آغاز یک پروژه خدماتی باید زمان بندی شود تا از ابتدای فرایند فعالیت ها نتایج ارتباطات اجتماعی آن و نحوه تعامل با مخاطبین کاملاً مشخص شود و روابط عمومی می تواند گزارش انتقادی و چالش هایی را که در مورد محصول تولید و یا خدمات وجود دارد قبل از اینکه تبلیغات شروع شود و قبل از بازاریابی ارائه دهد. این موضوع می تواند به طور آشکارا در برنامه ریزی تبلیغات تاثیر داشته باشد . هیچ مقاله نویسی در مورد کالایی که مردم در مورد آن تبلیغاتی را ندیده یا نشنیده باشند نمی نویسد تا اینکه تبلیغات در مورد آن کالا شروع شود. برنامه نویسان زیادی به این موضوع معتقد هستند که تبلیغات تحت تاثیر پوشش خبری و رسانه ای است و این موضوع عاقلانه است که به دنبال پوشش خبری برای محصولاتی که هیچ نوع تبلیغات خاصی ندارند می تواند بسیار مفید و ارزشمند باشد. ● نقش روابط عمومی در تبلیغات ایجاد یک هماهنگی موثر بین روابط عمومی و تبلیغات بدون داشتن یک دید واضح از نقاط قوت و ضعف هر کدام کار دشواری است. ● مخاطبین تبلیغات می تواند به طور خیلی صحیح و دقیق به مخاطبین خارجی انتقال پیدا کند و هدایت شود . فعالیت های ارتباطی رسانه ای ممکن است به طور خوب و مطلوبی به مخاطبین انتقال داده شود ، اما هیچ تعهد و ضمانتی در افشای آن وجود نداشته باشد. این بستگی به ارزش خبرها و جاذبه روابط دارد . (تکنیک های روابط عمومی عامل موثری برای دستیابی و مخاطبین به رسانه ها است و در رقابت ها و حمایت های مالی، می تواند یکی از عوامل اصلی باشد و این حرکت در بازاریابی و تمرکز کردن روی عده ای خاص و قلیل از مخاطبین یا در سطح گسترده باید همواره مدنظر قرارگیرد و بتوانیم از تکنیک های روابط عمومی برای تبلیغات و بازاریابی به بهترین شکل ممکن استفاده نماییم.
بازاریابی مشارکتی یا رابطهای “Affiliate Marketing” نوعی از بازاریابیست که محصولات و خدمات دیگران را در قبال دریافت کمیسیون برای فروش یا ارئه خدمات در سایت، وبلاگ یا از طریق لینک های که در اختیار شما قرار داده می شود بصورت آنلاین به کاربران دیگر معرفی کنید.
بطور خلاصه می توان گفت بازاریابی رابطه ای یعنی بازاریابی و معرفی کالا یا خدمات دیگران به منظور فروش کالا یا خدمات آنها و استفاده مشترک از سود به دست آمده بر اساس توافق انجام شده.
در این مدل از بازاریابی شما نیاز به سرمایه زیادی ندارید، ریسک بالایی انجام نمی دهید و همه مسئولیت ها برای ارائه، تامین و پشتیبانی بر عهده فروشنده یا ارائه کننده خدمات می باشد.
مزیت دیگر این است که اگر محصولی که انتخاب کرده اید فروش نرفت شما ضرر نمی کنید. می توانید لینک آن محصول را با محصول یا سرویس دیگری جایگزین کنید.
بازاریابی وابسته از سال 1994 بوجود آمد و شرکت های کوچک و بزرگی از آن برای معرفی محصولات خود استفاده می کنند.
برای مثال در آمازون، شما می توانید از طریق بازاریابی وابسته آمازون، کتاب بفروشید و درصدی از سود فروش را بخود اختصاص دهید یا برای مثال در گوگل، شما می توانید تبلیغات گوگل را در سایت خود نمایش دهید و هر زمان بازدیدکنندگان روی آگهی ها کلیک کردند درآمد کسب کنید